همه چیز از شش سال پیش شروع شد. مادرم گرفتار سرطان شد و چون پول کافی برای درمانش نداشتیم خیلی سریع فوت کرد. از شدت ناراحتی داشتیم دق می کردیم. پدرم که خودش را مسؤول این جریان می دونست و طاقت دوری مادرم نداشت اینقدر خودخوری کرد تا بالاخره دو سال بعد از فوت مادرم سکته مغزی کرد و افتاد تو خونه. حالا من مونده بودم و یک پدر از کار افتاده. خواهرم هم که ازدواج کرده بود و خیلی از ما دور بود بیشتر تلفنی از ما احوالپرسی می کرد هر چند هفته یک بار به ما سر می زد.


پدرم یک مغازه کوچک داشت که با همون اموراتمون را می گذروندیم. چون پدرم شغلش آزاد بود 20 سال پیش خودش را بیمه عمر و تأمین آتیه کرده بود ولی مادرم را نه، یعنی مادرم خودش اجازه نداده بود پدرم بیمه اش کنه و همه اش به پدرم غر می زد که چرا به شرکت بیمه اینقدر پول می ده ولی بعد از اینکه فهمید مادرم سرطان داره خیلی خودش را سرزنش کرد که چرا مادرم را هم بیمه نکرده تا الان بتونه هزینه درمانش را تأمین کنه. به همین دلیل بعد از فوت مادرم، فوراً رفت و من را بیمه کرد و به شوهر خواهرم هم سفارش کرد هم خودش و هم خواهرم را بیمه کند.

با اینکه سکته پدرم اونهم بعد از مرگ مادرم برام خیلی سخت بود ولی خوشبختانه پدرم بیمه عمر داشت و بیمه به خاطر سکته مغزی حدود 30 میلیون خسارت به پدرم پرداخت کرد و هزینه های بیمارستان را تا حد زیادی داد. بیمه پدرم 25 ساله بود و هنوز 5 سال دیگه از مدت بیمه­نامه­اش مانده بود و این یعنی باید 5 سال دیگه حق بیمه پرداخت می­کرد ولی چون از کار افتاده شده بود و بیمه پدرم پوشش از کارافتادگی داشت علاوه بر خسارت از کارافتادگی با حفظ پوشش­ها و مزایای بیمه، دیگه لازم نبود حق بیمه پرداخت کنه و خود شرکت حق بیمه را پرداخت می کرد.

یادم اومد بعضی وقت ها که پدرم حق بیمه اش را به من می داد تا براش پرداخت کنم، من هم مثل مادرم کلی غر می زدم و می گفتم: «آخه پدر من! این چه کاریه؟ چرا این پول ها را به این شرکت بیمه می دی تا بخورند و یه آبی هم روش. مگه از گلوی خودمون پایین نمی ره». ولی پدرم معتقد بود آدم باید دوراندیش باشه و برای آینده اش پس انداز کنه. حالا خوب حرف پدرم را می فهمم.

خوشبختانه با خسارتی که از بیمه گرفته بودیم و اجاره مغازه می تونستم به پدرم رسیدگی کنم و شرایط بهتری را براش فراهم کنم. سال گذشته پدرم هم فوت کرد و من تنها شدم. ولی در اوج ناراحتی غم از دست دادن پدر و مادرم هر وقت یاد نگاه رضایت آمیز پدرم وقتی من را بیمه کرد می افتم و رفاه و آرامشی که به لطف خدمات بیمه تونستم برای پدرم تو این چند سال فراهم کنم، ته دلم احساس آرامش می کنم.

الان دیگه خودم با رضایت حق بیمه ام را پرداخت می کنم و همیشه به چشم یک ناجی به شرکت بیمه و  نماینده بیمه ام نگاه می کنم.

 


بانوی دوراندیش بیمه ,پدرم ,مادرم ,هم ,سال ,ولی ,حق بیمه ,کرد و ,بود و ,بعد از ,را بیمهمنبع

ماجرا از 6 سال پیش شروع شد ...

یک روش آسان و پربازده برای راه اندازی کسب و کار اینترنتی

چگونه کاری کنیم تا مشتریان به سراغ ما بیایند؟ (1)

چگونه با عضویت در بانوی دوراندیش درآمد خود را افزایش دهیم؟

هفت روش پربازده برای افزایش مشتریان آرایشگاه شما

آیا ایده من مناسب و پولساز است؟

می خواهی کسب و کاری داشته باشی ولی می ترسی شروع کنی؟

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تضمین بار ↔09192717636↔ فروشگاه شاهین افراز خريد تاتو اسپری موقت بدن شابلون لاك ناخن پرزدار مات 2020 سایتی برای همه قیمت سرویس 7 پارچه گرانیتی علاقه های موفقیت و راه های موفقیت نظافت آسان و مدرن ارزانی فروشگاه